شرح گلشن راز4
(جهان خلق و امر این جا یکی شد یکی بسیار و بسیار اندکی شد)
خداوند در همه ی موجودات هویدا و آشکار است و در تجلی ظهورری در واقع اوست که متجلی می شود و به همین دلیل واحد کثیر نماست اما در تجلی شعوری به مبداء که خداوند است و بدون تعینات است .منظور از تجلی شعوری چیست:یعنی باتمام درک خودم که از خداوند دلرم و تجلی ظهوری به چه چیزی اشاره می کند؟به کسی که تصفیه نفس داره بین موجودات سیر عروجی برای انسان است در واقع تجلی در یک موجود عاقل صورت میگیرد چون غیر انسان موجودات دیگر این عقل و شعور را دارا نیست…و افرادی که کشف و شهود نداشته باشن منکر مشهاده هستن و می گویند تعدد وجود دارد و حقیقی است نه اعتباری..منظور از رد انکار منکر چیست؟منظور از منکر کسی است که حقیقت تعدد اشیا را انکار می کند و منظور از رد.اون شخصی است که به مرحله کشف و شهود نرسیده….
(همه از وهم توست این صورت غیر که نقطه دایره است از سرعت سیر)
کلا کثرات وهم اند و فقط یک نقطه و یک چیز بیشتر نیست،از تعینات جسمی یعنی از مدام به وجود آمدن انها حرکت و از کثرت آنها تعداد آنها زمان در خیال ما به وجود آمده است…در ضمن این بیت به رد منکر برنمیگرده این جواب به راده است کسی که به مرحله کشف و شهود نرسیده راده میگه چیزی که میبینی واقعا حقیقت نداره این کثرات توهم توست و هستی یک چیز بیشتر نیست ……چرا اگر یک حقیقت است یک وجود هست ولی من کثیر می بینم؟نقطه ای وحدت است که از سرعت انقضاء تعینات متناینه و متعدد است…آیا خدا زمان دارد؟خیر چون زمان موجودی این جهانی است و سرعت و تعینات در این جهان است و اونجا جز حقیقت یافت نمی شود یک نقطه است در نقطه دایره وجود ندارد که من زمان و حرکت را درک کنم پس خدا حرکت ندارد…تعینات موافقه چیست؟تعییناتی داریم که ذاتشون یکی هست مثلا انسان،حیوان و گیاه.انسان در یک تعینتات نوعی هستن یکی هستن حیوان و گیاه هم همین طور.کثرات موافق تمایز است…وهم قدرتی است که باآن به جزییات پی مبری دریافت حقیقت فقط با کشف و شهود است چون وهم است تو غیریت اشیا را متصور می شوی و با آن جزئیات رادرک می کنی واهمه به کلیات و حقایق اطلاع ندارد،نمی تونی بر دریافتی های حواست اعتماد کنی چون در حواس اشتباه زیاد است..فقط دایره است از سرعت سیر:قیاس معقول به محسوس کرده آتش را که میچرخوانی سریع در واقع یک نقطه است اما دایره به نظر می رسد وحدت هم همین است که به جهت سرعت تجلی دایره به نظر می رسد
(یکی خط است ز اول تا به آخر برو خلق جهان گشته مسافر)
از اول مراتب موجودات تا انسان و باز ازانسان تا مرتبه الهیه همه یک نقطه وحدت ات و وقتی میگه(برو خلق جهان گشته مسافر)بر این خط که همه عالم مسافرند از ظاهر به باطن و از باطن به ظاهر می روند و سوره اعراف آیه 19 شاهد این حرف است…رهبری انبیا و اولیا ….رفت و آمد خلایق بدون رهبر ممکن نیست و این مقتضای حکمت خداوند است و این رهبران اولا انبیا و سپس اولیا هستن