مدار عرفان

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

شرح گلشن راز 11

12 اردیبهشت 1395 توسط مژگان محكمي

 

بر ان طبعم اگرچه بود قادر                 ولی گفتن نبود الا به نادر

یعنی  طبع ایشان به نظم قادر بود ودلیل شعر نگفتن عجز وقصور نبوده وبه شعر نمی پرداخته اند مگر به ندرت.وممکن است منظور فقط مثنوی باشد یا تمام انواع شعر.

ز نثــــــر گرچه کتب بسیار می ساخت         به نظــــــم مثنوی هرگزنپرداخت

می فرماید کتب بسیاری برای ارشاد وراهنمایی مردم می نوشتم اما به صورت مثنوی هرگز ننوشته ام چون ترتیب قافیه ها و رعایت وزن هاکاری دشوار است.

و کوجب تکلّف است و ضرورتی هم ندارد مگر ارشاد خلایق وترویج علوم اولیاالله موقوف به آن باشد.

عروض وقافیه معنی نسنجد                به هرظرفی درو معنی نگنجد

عروض میزان شعر است و قافیه حرف روّی و حرکت ماقبلش.می فرماید که عروض وقافیه میزان نمی توانند بشوند چون عروض وقافیه میزان حروفند وحروف و الفاظ ظرف معانی اندو بحر معنی در ظرفی نمی گنجد.مگر در ظرف کسی که صاحب کمال باشد واز قید هستی خود مطلق شده وعین همه شده باشد.

زعم و گمان محجوبان و کسانی که این مرتبه را ادراک نکرده اند این است که هیچ معنی نیست که در ظروف الفاظ نیامده باشد.

 

 

 4 نظر

شرح گلشن راز 10

17 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي


به نظم آورده وپرسیده                 یَک یَک جهانی معنی اندر لفظ اندک
مشکلات را به صورت نظم در آورده و یکی یکی به تفصیل پرسیده جهانی معنی یعنی معنی بسیار که در لفظ اندک در آورده است.
این بیان غایت فضل وکمال آن بزرگ هم است که (خیرُالکلام ما قلَّ ودلَّ)
رسول آن نامه را برخواند ناگاه                فتاد احوال او حالی در افواه
آن نامه را رسول به تبریز رسانید و پیش هرکس خواند احوال وسوالات آن نامه در افواه خلق افتاد که این بزرگ چنیت سوالاتی را به نظم در آورده است.
در آن مجلس عزیزان جمله حاضر بدین درویش هریک گشته ناظر
یعنی در مجلسی که بزرگان شهرتبریز همه حاضربودند و نگاه اکابر همه بدین درویش بود چون همه می دانستند که جواب این معانی ورای علم ظاهر است وموقوف به مکاشفه ومشاهده است که تنها کار عارف واصل است.
یکی کاو بود مرد کاردیده                      زما صدبار این معنی شنیده
از میان اینان که نگاهشان بدین درویش بودیکی که مرد کاردیده بود وفهم ادراک این سخنان را داشت و این معانی را بارهر شنیده بود .صد بار یعنی به کثرت شنیده بود.
مرا گفتا جوابی گوی در دم                      کز آنجا نفع گیرند اهل عالم
آن مرد گفت جواب نامه را بدون سوف و لعلّ و بدون تعلیل بده تا از جواب نامه اهل عالم هریک به اندازه توان و حوصله خود از آن بهره گیرد وسبب ارشاد خلق گردد.
گویند ایشان که امر به جواب نامه فرمود(شیخ امین الدین) پیر و مرشد شیخ محمود شبستری بوده است.
بدو گفتم چه حاجت؟کاین مسایل                      نوشتم بارها اندر رسایـــــل
به آن کسی که گفت جواب نامه را بده گفتم جواب این مسائل مشکله را بارها در رساله ها نوشته ام و تکرار زیاد فایده ندارد.
رساله ها مثل حقّ الیقین و شاهد و رسائل دیگر.
بلی،گفتا:ولی بر وفق مسئول زتو منظوم می داریم مامول
چو عذر آمد که این مسائل در رساله ها گفته شده ایشان فرمودند که :بله ولی امیدوارم که جواب این سوال هم منظوم باشد چون فایده آن بیشتر است ومیل به خواندن ونوشتن آن بیشتر است.
پس از الحاح ایشان کردم آغاز                              جواب نامه در الفاظ ایـــجاز
به دلیل الحاح ومبالغه ی زیاد در نوشتن نامه به صورت نظم وقبول نکردن عذر،جواب نامه را موافق سوالات به طریق ایجازوبه تعلیم تاییدات الهی وتلقین فضل نامتناهی نوشتند.
به یک لحظه میان جمع بسیار                               بگفتم این سخن بی فکر وتکرار
در اندک ساعت در میان آن جمع جواب سوالات به نظم دل پذیر در آمد بی تامّل وتکرار.چون صفای باطن ولطف طبع والهام الهی جمع شده بود یقینا فکر وتکرار نیاز نبود.
کنون از لطف واحسانی که دارند زما این خرده گیری در گذارند
اول گفته بود(رسولی با هزاران لطف واحسان).اینجا می فرماید به خاطر لطف واحسان ونیکو خواهی که دارند اگر عیبی ویا نقصی وجود دارد به چشم رضا در آن نظر کنند و در گذارند.
می توان این تنها اشاره به رسول نیست بلکه اشاره به هرکسی هست که مطلع گردد.
همه دانند کاین کَََس در همه عُمــــر                           نکرده هیچ قصد گفتن شِعـــــر
یعنی خواص وعوام می دانند که ایشان در طول عمر خود قصد شعر گفتن نداشته اند وسعی در تتبّع قافیه(حروف رَوّی وحرکت ماقبل)ننموده اند و قافیه ی عُمــــــر وشِعــــــر را به همین جهت آورده اند.

 1 نظر

شرح گلشن راز 9

17 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

سخن ها چون به وفق منزل افتاد                        درافهام خلایق مشکل افتــاد
هر یک از اولیا بنابر فیض من عندالله خود تعبیر خود را آورده است وتفاوت مشارب پیش می آید وفهم ودانش آن بر خلایق سخت می شود پس فرمود:
کسی را کاندر این معنی است حیران ضرورت می شود دانستن آن
هر چند این علوم جزء وجدانیات است وصرف تتبّع اصطلاحات ایشان نمی توان اطّلاع از حال آنان پیدا کرد، ولی معانی از الفاظ فهمیده می شوند و ممکن است که همین یادگیری الفاظ باعث تحصیل آنها در یک فرد شود.
پس عارفِ واصل که از مقام تقیید وتقلید عبور کرده و به منزل اطلاق وتحقیق رسیده است و می داند که هر یک از اولیاء الله از کجا خبر می دهند به نیابت از پیامبران مأمور ارشاد هست وطالبی را که حیرت در این معانی دارد را به حکم(و امّا بِنِعمه رَبِّک فَحدِّث)باید رفع شبهات او را بکند.
گذشته هفت وده از هفتصدسال                      زهجرت ناگهان در ماه شوّال
یعنی از تاریخ هجرت حضرت ختم محمدی(صلوات الله علیه) از مکّه به مدینه هفتصد وهفده سال قمری گذشته که در ماه شوّال
رسولی با هزاران لطف واحسان                  رسید ازخدمت اهل خراسان
رسول می تواند با مرسل مناسبت داشته باشد پس باید صاحب مظهر لطف الهی و اخلاق کریمه باشد خصوصا سفر به جهت استفسار چنین معارف وحقایقی
بزرگی کاندرآنجا هست مشهور به اقسام هنر چون چشمه ی نور
این فرستاده از خراسان به اقسام فضایل نسبی وحسبی برخوردار بود وچون آفتاب عالم تاب بوددر شهرت.
مشهور این است که مراد امیر سیدحسینی است.
همه اهل خراسان از کِه و مِه                    دراین عصر از همه گفتند او بِه
بیان بزرگی ایشان در بین کوچک وبزرگ اهل خراسان یا به سن یا به منصب ومرتبه یا به فضل وکمال است یا اینکه بزرگی نسبت به جمیع اهل عالم است چون خراسان اقلیم چهارم است واعدل اقالیم است.
نوشته نامه ای در باب معنی فرستاده بر ارباب معنی
نامه ای که در باب معارف ومعانی عیانی و وجدانی است به نظم نوشته و پیش ارباب معانی که اهل کمالند فرستاده لیکن این ارسال نامه به جهت امتحان نبوده چون عادت خودنمایان مغرور است بلکه جهت ارسال این است که عارف کامل جواب این سوالات را بدهد وهر کس به اندازه ی قابلیت خود از آن محظوظ شود.
در آن جا مشکلی چند از عبارت ز مشکل های ارباب اشارت
این نامه مشتمل بود بر مشکل های اولیاالله که صاحب مشاهدات متنوعه اند و هرکدام به منزلی که رسیده اند مشاهداتی کرده اند واز شهود خود به نوعی تعبیر کرده اند و عبارت مشکلی چند از عبارت به معانی مختلفه برنمی گردد بلکه اختلافات در عبارات و الفاظ است.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 8

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

یکی را علم ظاهر بود حاصل                        نشانی داد ازخشکی ساحل
علم ظاهر یعنی شریعت،یعنی کمال معنوی را داراست اما احکام علم ظاهری براو غالب است وتنها از شریعت خبرمی دهد.
هرکس نمی تواند به استماع اسرار معارف طریقت وحقیقت بپردازد لذا انبیا بیان شرایع فرمودندواسرار حقیقت را همه جا عنوان نکردند،از این جهت که این فهم بسیارسخت است وبی مخالفت نفس وهوا وتصفیه وسلوک به راهنمایی شیخ کامل راه دان راه بین،میسر نیست.(راهنمای عارف وفیلسوف)
واگر چنانچه عارفی صاحب مکاشفه به افشای بعضی حقایق بپردازد،ظاهربینان زبان طعن وانکار وی دراز کنند.
یکی گو  هر برآورد وهدف شد                  یکی بگذاشت آن نزد صدف شد
یعنی کسانی که اسرار ومعانی را فاش کردند،هدف تیرملامت وطعن خلایق گشتند وبه جهت نادانی آن کاملان را منسوب به زندقه والحاد نمودند وبرقتل بعضی فتوا دادند!!
جماعت دیگر آن اسرار مخفی داشتند واظهار نکردند.تنها چیزی که گفتند بیان وشرح صدف شریعت و طریقت نمودند.
گروهی دیگر به نوعی به بیان مکاشفات پرداختند که هرکس به آن راه نیابد وهرکس با عبارتی خاص به بیان پرداخت ودرحالی که مقصد وهدف همه یکی است.

یکی در جزء و کل گفت این سخن باز                     یکی کرد از قدیم ومحدث آغاز
پس از اینکه اولیاالله بر حقیقت حال اطلاع یافتند هر کدام از مراتب اطلاق وتقیید وظهورات وشوونات الهی به عبارتی تعبیر کردند
نسبت موجودات با وجود واحد همان نسبت اجزای مقید با کل مطلق است فلهذا جماعتی از اولیا کثرات را جزء نامیدند وواحد مطلق را کل نامیدند.
جماعتی دیگر هم موجودات ممکنه را به اعتبار تعین محدث خواندند و از واحد مطلق را که اشیای موجوده مظاهر ومجالی اویند تلویح کرده اند به قدیم.
هرکدام از اولیا به حسب حال خود و احکام اسمی که مدبر ایشان است به تعبیر مکاشفات خود پرداخته اند.
چون اولیا بعد از انبیا موید به مکاشفات گشته اند وباقی از این امور بی خبر بودند می خواستند احوالشان از دیده ی کوته نظران کج بین نااهل مخفی باشد چون امناءالله اند پس اصطلاحاتی وضع کردند که فقط کسانی که اهل آن حال باشند فهم آن را کنند.وغیر از درک آن محروم مانند.
یکی از زلف وخال وخط بیان کرد                            شراب وشمع وشاهد را عیان کرد
کثرات به زلف وخال وخط تشبیه شده چون حاجب وپوشاننده روی وحدتند ونقطه ی وحدت به خال تشبیه شده تا از دیده ی کوته نظران مخفی ماند.عشق تشبیه به شراب شده و پرتو انوار الهی در دل سالک به شمع.
یکی از هستی خود گفت وپندار                         یکی مستغرق بت گشت و زنّار
سالکانی که به مقام حقیقت رسیده اند می دانند که وصول به منزل مراد بدون نفی واثبات میّسر نیست پس مرشدان وراهنمایان سالک اول ذکر (لا اله الّاالله )را تلقین می کنند.با کلمه ی لا جمیع اغیار که نمودی دارند را نفی می کند وبا کلمه ی الّاالله وحدت حقیقی را اثبات می کند.تا کثرت کلّا مرتفع شود.
مهم ترین مانع برای سالک هستی وپندار خود اوست و مرشد باید موانع را برای رسیدن به خدا بیان کند.
از همین جهت اولیا سالکان را از حجاب هستی و پندار خودی تحذیر کرده بودند.
و گروهی دیگر با غرق شدن در توحید، زنّار خدمت برکمر بستند و به ریاضت وسلوک دائمی پرداختند.
مقامات سالکان به برکت طاعت وعبادت وسیر وسلوک وریاضت نفس بوده است.

 

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 7

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

 

به حد خویش چون گشتند واقف         سخن گفتند در معروف وعارف

یعنی زمانی که از تقید هستی موهوم رهایی یافتند وبه اطلاق پیوستند معرفت حقیقی برایشان حاصل شد وسخن درمعروف و عارف گفتند.عارف سالک است که ازمقام تقید به مقام اطلاق رسیده و معروف حق مطلق است که مبدا ومعاد همه است.

یکی از بحر وحدت گفت اناالحق        یکی از قرب وبعد وسیر زورق

در شرح این بیت می فرمایند:

اولیاالله انواعند:اول کسانی که ارباب سکرند وبه افشای اسراری که بردل پاک ایشان ظهور نموده می پردازند به علت بیخود شدن واینکه خود را قطره ای می یابند از دریای حقیقت که عین دریایند.و می گویند :من عین دریایم(اناالحق)

یکی دیگر به دلیل قوت حوصله وتوان درک حقیقت عنوان نمیکند اما چون من عندالله مامور به ارشادغیر می شود بخاطرتشویق طالبان راه حقیقت به بیان حقایق می پردازد.اینگونه که باید ازموانعی چون لذات نفسانی ومشتهیات جسمانی اعراض کنند.

یکی از قرب وبعد وسیر زورق

قرب:سیر قطره به جانب دریا

بعد:تقید به قید صفات بشری که مانع درک حقیقت است.

سیرزورق:عبورنشاه ی انسانی از امواج کثرت ورسیدن به مقام وحدت.

وکاملی که قصدارشاد دارد بتید مقتدی به انبیا باشد ونبوت را شعار ظاهر وباطن خود کند.ومثل انبیا خلایق را دعوت کند به دوری از لذات نفسانی وموانع.

قسم سوم از اولیا کسانی اند که به مقتضای غلبه ی اسم الظاهر حسن متابعت انبیا برایشان غالب است ومن عندالله مامور به ارشاد خلایق نیستند واحوال معنوی خود را مخفی داشتندو بی اشارت الهی آن را جایی اظهار نکرده اند.

یکی را علم ظاهر بود حاصل         نشانی داد ازخشکی ساحل

علم ظاهر یعنی شریعت،یعنی کمال معنوی را داراست اما احکام علم ظاهری براو غالب است وتنها از شریعت خبرمی دهد.

هرکس نمی تواند به استماع اسرار معارف طریقت وحقیقت بپردازد لذا انبیا بیان شرایع فرمودندواسرار حقیقت را همه جا عنوان نکردند،از این جهت که این فهم بسیارسخت است وبی مخالفت نفس وهوا وتصفیه وسلوک به راهنمایی شیخ کامل راه دان راه بین،میسر نیست.(راهنمای عارف وفیلسوف)

واگر چنانچه عارفی صاحب مکاشفه به افشای بعضی حقایق بپردازد،ظاهربینان زبان طعن وانکار وی دراز کنند.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 1

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

 

 

به نام آنکه جان را فکرت آموخت             چراغ دل به نور جان برافروخت**

عالی ترین مقصد معرفت الله است و طریقی که رساننده است معبر به فکرت است.در حقیقت فکر سیر معنوی از ظاهر به باطن و از صورت به معنا است وجان روح انسانی که مدرک این معانی است نامیده می شود وملهم و معلم این علوم خداوند است .

شاعر در این بیت تصریح به اسمای الهی نکرده است دلیل آن این است که وجود نعمت به این عظمت از این منعم بر خواص و عوام معلوم است و دلیل دیگر این که عدم اظهار نام این است که نگارنده وبنده قصور و ناتوانی دارد در اینکه آنگونه که سزاوار خداوند است او را معرفی کند.

دل از این جهت آمده که انسانیت انسان به دل است و دل محل کمالات روح است.نور هم به این دلیل که مجرد است و کدورات ندارد.

زفضلش هر دو عالم گشت روشن       ز فیضش خاک آدم گشت گلشن**

تجلی ظهوری دو نوع است:عام و خاص

عام تجلی رحمانی است و از این جهت که خداوند به همه موجودات وجود را افاضه کرده است.و این تجلی در همه موجودات مساوی است.و رحمت امتنانی نامیده می شود.

تجلی دوم که خاص است تجلی رحیمی است که فیضان کمالات معنوی بر مومنان وصدیقان می فرماید این تجلی فیض نامیده می شود اینجا کافر از مومن ممتاز می شود.

توانایی که در یک طرفه العین        زکاف و نون پدید آورد **

یعنی خداوند با اراده کلیه ی خود موجودات غیب و آشکار را پدید آورد به این صورت توضیح داده می شود که:ذات احدیت اراده وجود تعین اول را کرد که مرز وجوب و امکان است و او را عقل کل می نامند یا روح اعظم،قلم،حقیقت محمدی نامیده می شود.و جمیع اشیا  به صورت این تعین اول در علم حق ثبوت یافتند.ئ اینجا نفس رحمانی وجود یافت.

چو قاف قدرتش دم بر قلم زد     هزاران نقش بر لوح عدم زد**

یعنی قدرت نامتناهی الهی وقتی اراده ایجاد تعین اول کرد در این زمان نقوش اعیان کثرات موجودات جسمانی و روحانی بر لوح عدم ایجاد شد.عدم یعنی عدم اضافی و مراد اینجا این نیست که عدم ظرف اعیان شده باشد  بلکه منظور این است که اعیان ثابت در علم حق هستند و در همان حال متصف به عدم خارجی اند.

قاف قدرت حرف اول قدرت است یعنی اولین چیزی که حاصل قدرت خداوند است عقل اول یا قلم است.

از آن دم گشت پیدا هر دو عالم       وز آن دم شد هویدا جان آدم**

طبق مذکورات نفس رحمانی افاضه وجود می کند و در واقع حق در مظاهر ظهور می کند به این صورت که ذات احدیت که از کثرت منزه است با تجلی در مظاهر به لباس کثرت متلبس می شود.

در مصرع دوم آدم ذکر شده چون جان و حقیقت آدم جامع جمیع کمالات وجوبی و امکانی است.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 6

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

مقام دلگشایش،جمع جمع است                               جمال جان فزایش،شمع جمع است

هرچه به دل سالک از روی موهبت الهی وارد میشود بی تعمل سالک وغلبه نفس زایل میشود حال نامیده میشود ودر صورت دائمی شدن وملکه شدن حال،مقام نامیده میشود بخاطر اقامت در دل سالک. معنای جمع جمع: جمع مقابل فرق است ،فرق در حجاب بودن از حق به خلق است یعنی فرد خلق وحق را غیر داند، جمع مشاهده ی حق است بی خلق. وجمع الجمع شهود خلق است قائم به حق،یعنی مشاهده ی حق در جمیع موجودات.که این مقام بقا بالله است و صاحب این مقام وحدت درکثرت وکثرت در وحدت می بیند. جمال جان فزایش،شمع جمع است یعنی آن حضرت روشن کننده ی انجمن های قلوب وارواح جمیع کاملان است.ومحافل جمیع مراتب  بودنبه شمع جمال وجود مبارکش تابان وهویداست. شده او پیش ودلها جمله در پی گرفته دست جان ها دامن وی یعنی آن حضرت درکمال نبوت وولایت پیش وبیش ازهمه است وانبیا وائلیا تابع ومنقاد ایشانند ودر پی ایشان روانه ی مقام اصلی اند.

درین ره اولیا باز از پس وپیش                              نشانی می دهند از منزل خویش

انبیا ساربان کاروان طریقت اند واولیا متابعت از انبیا دارند وبه جهت مراتب متفاوتند وهرکدام از آن حال ومقامی که به آن رسیده اند به زبان اشارت خبری می دهند. به حد خویش چون گشتند واقف سخن گفتند در معروف وعارف یعنی زمانی که از تقید هستی موهوم رهایی یافتند وبه اطلاق پیوستند معرفت حقیقی برایشان حاصل شد وسخن درمعروف و عارف گفتند.عارف سالک است که ازمقام تقید به مقام اطلاق رسیده و معروف حق مطلق است که مبدا ومعاد همه است. یکی از بحر وحدت گفت اناالحق یکی از قرب وبعد وسیر زورق در شرح این بیت می فرمایند: اولیاالله انواعند:اول کسانی که ارباب سکرند وبه افشای اسراری که بردل پاک ایشان ظهور نموده می پردازند به علت بیخود شدن واینکه خود را قطره ای می یابند از دریای حقیقت که عین دریایند.و می گویند :من عین دریایم(اناالحق) یکی دیگر به دلیل قوت حوصله وتوان درک حقیقت عنوان نمیکند اما چون من عندالله مامور به ارشادغیر می شود بخاطرتشویق طالبان راه حقیقت به بیان حقایق می پردازد.اینگونه که باید ازموانعی چون لذات نفسانی ومشتهیات جسمانی اعراض کنند. یکی از قرب وبعد وسیر زورق قرب:سیر قطره به جانب دریا بعد:تقید به قید صفات بشری که مانع درک حقیقت است. سیرزورق:عبورنشاه ی انسانی از امواج کثرت ورسیدن به مقام وحدت. وکاملی که قصدارشاد دارد بتید مقتدی به انبیا باشد ونبوت را شعار ظاهر وباطن خود کند.ومثل انبیا خلایق را دعوت کند به دوری از لذات نفسانی وموانع. قسم سوم از اولیا کسانی اند که به مقتضای غلبه ی اسم الظاهر حسن متابعت انبیا برایشان غالب است ومن عندالله مامور به ارشاد خلایق نیستند واحوال معنوی خود را مخفی داشتندو بی اشارت الهی آن را جایی اظهار نکرده اند.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 5

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

در این ره انبیا چون ساربانند                                        دلیل ورهنمای کاروانند

یعنی در راه مبدا ومعاد ونزول وعروج انبیا مثل ساربانند.وخصوصیت ایشان به حسب کمال ذاتی اطلاع برحقایق امور است وایشان ممدات وموانع راه حقیقت را یافته اند. همچنان که ساربان وظیفه نگاهبانی شتران را دارندو کاروان را به منزل می رسانند،انبیا نیز به ضبط ونگاهبانی نفوس خلایق از افراط وتفریط می نمایند وبه صراط المستقیم عدالت هدایت می فرمایند. بیان علت تشبیه انبیا به ساربان: دراصطلاحات صوفیه نفس انسانی را که مخالفت باهوی می نماید(بقره) وبعد از سلوک (بدنه)می دانند.بدنه شتری است که در عیدقربان در مکه ذبح می نمایند. هدایت حقیقی برکسانی میسر است که بدنه ی نفس را به تیغ مخالفت هواوموت اختیاری ذبح نموده باشند.

وجه ممتاز گشتن انبیا: اگرچه انسان مظهر اسم کلی الله است اما انسان کامل که انبیا واولیایند ممتاز گشته اند چون با تصفیه به مبدا رجوع کرده اند ودر پرتو تجلی احدیت از هستی موهوم خویش فانی شده وباقی بالله شده اند. در بین انبیا نیز تفاوت است،بعضی متحقق به اکثرصفات الهی شده اند وبعضی به اقل.در این میان آن فرد کامل مستعد که به حقیقت مظهرجامع اسماء الله است ومتحقق به جمیع صفات است حضرت ختم محمدی(صلوات الله علیه) است.وباقی انبیا مظهر اسم کلی الله ومظهر به بعضی صفاتند. نشاِه ی ختم محمدی من حیث الحقیقه سابق برجمیع انبیاست ومن حیث الصوره متاخر است.

وز ایشان سید ماگشته سالار                              همو اول هموآخر درین کار

ازمیان انبیا سید ما که حضرت رسالت محمدی(صلوات الله علیه)است مقدم ومقتدای خلایق است از انبیا وغیرهم.وجود مقدس ایشان در کار نبوت اول و آخراست. نبوت یعنی انبا به معنای خبردادن.نبی از ذات واسما وصفات الهی خبرمی دهد.خبردادن حقیقی بالذات از آن عقل کل است ووظیفه اش انبای بی واسطه به جانب نفس کل وبه واسطه به سوی نفوس جزویه است. نبوت عقل کل دایمی وذاتی است ونبوت مظاهر زایل وعرضی.(نه به این معنا که نبوت ازایشان زایل شود بلکه به این معنا که وجود مقام نبوت قائم به سایرانبیا نیست وتنها قائم به حضرت ختمی مرتبت است.)حقیقت محمدی عقل اول است وصورت محمدی صورتی است که عقل اول( روح اعظم) به تمامه در او ظاهرشده است وباقی انبیا مظهربعضی کمالات آن حضرتند. تعین اول (حقیقت محمدی)مظهرجامع اسم الله است ومجموع اسما وصفات تحت اسم الله مندرج است.والله اسم اعظم است والله اکبر گویای این مطلب است. انسان کامل نیز مظهر اسم الله است وبه حسب ذات ومرتبه برباقی مظاهرمقدم است.پس مراتب موجودات مظهر انسان کاملند. احد درمیم احمد گشت ظاهر درین دور اول آمد عین آخر احد اسم ذات است ومنتفی کننده ی تعدد اسما و تعینات است در میم احمد که تعین محمد(ص) است ظاهر گشته است. مظهرحقیقی احد،حقیقت احمد است وباقی مراتب موجودات مظهر حقیقت محمدی اند.به همین دلیل عرفا فرموده اند:حق را چنانچه در جمیع موجودات سریان است،انسان کامل نیز درجمیع موجودات سریان دارد.کامل کسی است که ازخودی خود فانی وباقی به بقای حق شده باشد. در دایره موجودات اول عقل کل است و آخر انسان است واول وآخر عین هم شد یعنی حقیقت عقل به صورت انسان کامل تمام ظاهر گشت. ودعوت ایشان ازاسمای متفرقه به اسم الله که جامع جمیع اسما میباشد،است.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز4

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

 

(جهان خلق و امر این جا یکی شد             یکی بسیار و بسیار اندکی شد)

خداوند در همه ی موجودات هویدا و آشکار است و در تجلی ظهورری در واقع اوست که متجلی می شود و به همین دلیل واحد کثیر نماست اما در تجلی شعوری به مبداء که خداوند است و بدون تعینات است .منظور از تجلی شعوری چیست:یعنی باتمام درک خودم که از خداوند دلرم و تجلی ظهوری به چه چیزی اشاره می کند؟به کسی که تصفیه نفس داره بین موجودات سیر عروجی برای انسان است در واقع تجلی در یک موجود عاقل صورت میگیرد چون غیر انسان موجودات دیگر این عقل و شعور را دارا نیست…و افرادی که کشف و شهود نداشته باشن منکر مشهاده هستن و می گویند تعدد وجود دارد و حقیقی است نه اعتباری..منظور از رد انکار منکر چیست؟منظور از منکر کسی است که حقیقت تعدد اشیا را انکار می کند و منظور از رد.اون شخصی است که به مرحله کشف و شهود نرسیده….

 

(همه از وهم توست این صورت غیر              که نقطه دایره است از سرعت سیر)

کلا کثرات وهم اند و فقط یک نقطه و یک چیز بیشتر نیست،از تعینات جسمی یعنی از مدام به وجود آمدن انها حرکت و از کثرت آنها تعداد آنها زمان در خیال ما به وجود آمده است…در ضمن این بیت به رد منکر برنمیگرده این جواب به راده است کسی که به مرحله کشف و شهود نرسیده راده میگه چیزی که میبینی واقعا حقیقت نداره این کثرات توهم توست و هستی یک چیز بیشتر نیست ……چرا اگر یک حقیقت است یک وجود هست ولی من کثیر می بینم؟نقطه ای وحدت است که از سرعت انقضاء تعینات متناینه و متعدد است…آیا خدا زمان دارد؟خیر چون زمان موجودی این جهانی است و سرعت و تعینات در این جهان است و اونجا جز حقیقت یافت نمی شود یک نقطه است در نقطه دایره وجود ندارد که من زمان و حرکت را درک کنم پس خدا حرکت  ندارد…تعینات موافقه چیست؟تعییناتی داریم که ذاتشون یکی هست مثلا انسان،حیوان و گیاه.انسان در یک تعینتات نوعی هستن یکی هستن حیوان و گیاه هم همین طور.کثرات موافق تمایز است…وهم قدرتی است که باآن به جزییات پی مبری دریافت حقیقت فقط با کشف و شهود است چون وهم است تو غیریت اشیا را متصور می شوی و با آن جزئیات رادرک می کنی واهمه به کلیات و حقایق اطلاع ندارد،نمی تونی بر دریافتی های حواست اعتماد کنی چون در حواس اشتباه زیاد است..فقط دایره است از سرعت سیر:قیاس معقول به محسوس کرده آتش را که میچرخوانی سریع در واقع یک نقطه است اما دایره به نظر می رسد وحدت هم همین است که به جهت سرعت تجلی دایره به نظر می رسد

 

(یکی خط است ز اول تا به آخر          برو خلق جهان گشته مسافر)

از اول مراتب موجودات تا انسان و باز ازانسان تا مرتبه الهیه همه یک نقطه وحدت ات و وقتی میگه(برو خلق جهان گشته مسافر)بر این خط که همه عالم مسافرند از ظاهر به باطن و از باطن به ظاهر می روند و سوره اعراف آیه 19 شاهد این حرف است…رهبری انبیا و اولیا ….رفت و آمد خلایق بدون رهبر ممکن نیست و این مقتضای حکمت خداوند است و این رهبران اولا انبیا و سپس اولیا هستن

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 3

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

 

 

ز جزوی سوی کلی یک سفرکرد             وز آن جا باز برعالم گذرکرد

سالک پس از اینکه به فنا کامل رسید باقی بالله می گردد ودر این بقا کمالات حقیقت انسانی تمام ظهور می یابد ومظهرصفات الهی می گردد.سالک ابتدا از جزوی به سمت کلی می رود،یعنی انسان که خلاصه کثرات است سوی کلی که واحد مطلق است سفرمی کند وسیر الی الله به انجام می رسد.

وبعد به منظور تکمیل ناقصان وبه مقتضای حکمت الهی بر عالم جزویه گذر می کند وسیر بالله نامیده می شود.در این سیر عارف جمیع کثرات را قائم به وجود واحد می بیند ودر می یابد که جز وجود واحد هیچ موجود دیگری حقیقی نیست.

سریان وجود واحد مطلق در کثرات همچون سریان واحد است در اعداد،چون اعداد هرچه که باشند جز تکرار واحد چیزی نیستند.

مراتب وجودات یعنی کثرات هم مظهرخالق هستند،اگر مخلوق نباشد خالقیت خالق ظهوری ندارد.

جهان خلق وامر از یک نفس شد        که هم آن دم که آمد بازپس شد

خلق عالم ماده است مثل افلاک وعناصر که عالم خلق وملک وشهادت می نامند،امر عالم بی ماده است مثل عقول ونفوس.این عالم را ملکوت وغیب می خوانند.

ولی این جایگه آمد شدن نیست         شدن چون بنگری،جز آمدن نیست

غیر ازوجود واحد مطلق حقیقی موجودی نیست،و وجود اشیا تجلی حق هستند به صورت اشیا وکثرات امور اعتباری اند،آمدشد هم امری است که سالک از نسب مراتب موجودات وتقدم وتاخر متوجه می شود ودر واقع آمدشد نیست بلکه تجدد فیض رحمانی است.اگر آمدشد حقیقی باشد در سیر نزولی در هر مرتبه که نزول شود مرتبه قبل منعدم می شود ودر سیر عروجی هم همینطور،در حالی که اشیا همان هستی ونمودی را که داشتند دارند.

فیض تجلی رحمانی علی الدوام بر موجودات فایض است واشیا آن به آن به مقتضای امکانیه ذاتی نیست می شوند وبه فیض تجلی حق هست می گردند وبه علت سرعت ادراک رفتن وآمدن نمی شود.

به اصل خویش راجع گشت اشیا            همه یک چیز شد پنهان وپیدا

کثرات یعنی اشیا،عدم هستند واصل همه اشیا حق است،عالم نیستی است وبه حق که هستی است هست گشته و رجوع هم به اوست.

پنهان عبارت از عالم غیب و امر است،و پیدا عالم خلق وشهادت.و دو عالم که نمود دویی داشتند یک چیز می شوند وغیریت واثنینیت وهمی برطرف می شود.

تعلی الله قدیمی کاو به یک دم       کند آغاز وانجام دو عالم

خداوند رفیع وعظیم منزه است از تغییر وکثرت و حدوث به یک دم کند آغاز یعنی ممکنات را از کتم عدم به صحرای وجود می آورد ومقتضای آخریت انجام که تلاشی کثرت به نور وحدت است.

 نظر دهید »

شرح گلشن راز 2

15 شهریور 1394 توسط مژگان محكمي

 

 

در آدم شد پدید این عقل و تمییز     که تا دانست از آن اصل همه چیز**

مقصود از ایجاد تمام موجودات معرفت و شناختن حضرت موجد یعنی آفریدگار است و انسان مظهر جمیع اسما وصفات الهی است این عقل و تمییز در انسان به وقوع پیوست و با این عقل داست که اصل همه چیز رب او یعنی الله است.

عرفان به دو طریق میسر است:استدلال که حرکت از اثر یعنی ممکنات به موثر یعنی واجب است و مخصوص علماست و دیگری طریق تصفیه ی نفس و باطن از غیر حق است که خاص انبیا واولیا وعرفاست.

و نحوه رسیدن به آن هم طاعت وعبادت قالبی ونفسی و سری وخفی است.


چو خود را دید یک شخص معین                        تصور کرد تا خود چیستم من


انواع اعتبارات اعیان:

برای هر عینی از اعیان خارجیه 2 اعتبار است:

1 - من حیث الحقیقة: تجلی شهودی و ظهور حق در صور مظاهر ممکنات است.

2 - من حیث التعین و التشخص: از این اعتبار اشیاء را ممکن و خلق می نامند (همه ی نقایص به 

      موجودات ممکنه از این وجه نسبت داده شده است)

ما عِندَکُم یَنفَد          مراد اعتبار دوم می باشد.

ما عِندَا… باقٍ         مراد اعتبار اول می باشد.

تعیین اشیاء امری اعتباری است و با نظر به ذات اقدس اله درمی یابیم همه موجودات جلوه ای از جمال   حقند (با توجه به تشکیک وجودی حاکم بر موجودات، هر موجودی در مرتبه ای است).

و اشاره ای به مناسبت میان عارف و معروف:

 

این مناسبت همان حق است که واحد الذات و کثیر الصفات است لازم به ذکر است که اقتضای حکمت الهی است که انسان نیز دارای چنین ویژگی ای باشد چراکه هدفش رسیدن به معرفت الله است لذا همه ی کثرات بین دو وحدت حقیقی حق و وحدت شخصی انسان معنا می یابند.

سیر نزولی و عروجی:

تعین شخصی انسان که نهایت تنزل نصف نزولی  و بدایت شروع نصف عروجی است مدرک انسان است لذا مرتبه ی انسان مرتبه ی مطلع الفجر است.

از ابتدای مراتب موجودات تا مرتبه ی انسان سیر از دریای کثرات موجودات به قطره است، و از مرتبه ی انسانی تا مقام احدیت، سیر قطره به دریای عظمت احدیت خداوند است.

حرکت معنوی از کثرات به وحدت به وسیله ی تفکر است و این سیر سیری کشفی اعیانی است نه استدلالی لذا عقل باید در رکاب تفکری باشد که در پی کشف حقیقت است، و تعیّن خاص انسان که منسوب به امکان است موجب شناخت واجب تعالی می شود.

سیر نزولی احدیت در کثرات، سیر مطلق در مقید، کلی در جزئی، سیری ظهوری و انبساطی است.

سیرعروج از نشأه ی انسانی به احدیت، سیر مقید به مطلق، جزء به کل، سیری شعوری و انقباضی است، که این سیر مستلزم معرفت کشفی و شهودی است.

 


 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مدار عرفان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شرح گلشن راز
    • شرح گلشن راز
      • چرا مدار عرفان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس